بنا به نقل شهرستانی، سدیر صیرفی نزد امام - علیه السلام - آمد و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیان شما درباره شما اختلاف کردهاند، بعضی اظهار میکنند که در گوش شما سخن گفته میشود؛ بعضی گویند به شما وحی میشود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام میشود؛ بعضی گویند در خواب میبینید؛ بعضی گویند به کتب آباء خویش فتوا میدهید. کدام یک را باید اخذ نمود؟
امام فرمودند: لا تأخذ بشیء مما یقولون، نحن حجه الله و أمناءه علی خلقه، حلالنا من کتاب الله و حرامنا منه؛[10] آنچه را که گفته شده رها کن، ما حجت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از کتاب خداوند است .
این روایت نشان میدهد که به سبب القاءات نادرست غالیان، این تصور برای برخی پیش آمده که آیا به راستی ائمه - علیهم السلام - دین جدیدی آورده و وحی تازهای به آنان میشود یا مسأله به گونه دیگری است؟ امام با تأکید بر این که آنان هر چه دارند همان مطالب کتاب الله است از شیعیان میخواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری کنند .
در روایت دیگری نیز که شهرستانی آورده، فیض بن مختار نزد امام صادق - علیه السلام - آمده، میگوید: فدایت شوم! این چه اختلافی است که میان شیعیان شما به وجود آمده. من گاه در جمع آنان در کوفه حاضر شده و نزدیک است که به تردید افتم. به مفضل رجوع کرده و آنچه را که سبب آرامش من است نزد او مییابم امام فرمودند: أجل! إن الناس اغروا بالکذب علینا حتی کأن الله فرضه علیهم لایرید منهم غیره، و إنی لأحدث أحدهم الحدیث، فلا یخرج منّی حتّی یتأؤله علی غیر تأویله؛[11 ]
ببین! مردم فریفته دروغ بستن بر ما شدهاند، گویا خداوند این را بر آنان فرض کرده و جز این از آنان نمیخواهد. من حدیث برای یکی از آنان میگویم، اما او از پیش من نمیرود جز آن که آن را بر تأویلی بر خلاف تأویل واقعی معنا میکند .
در روایت دیگری که «سهمی» در کتاب خود آورده نقل شده است که عیسی الحجرانی گفت: نزد جعفر بن محمدالصادق - علیه السلام - آمده، پرسیدم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم؟ امام فرمودند: بگو. گفتم :
فإن طائفه منهم عبدوک و اتّخذوک إلها من دون الله و طائفه أخری والوا لک النبوه و... دستهای از اینان تو را عبادت میکنند و تو را الهی جز الله میدانند؛ دستهای دیگر تو را در حد نبوت بالا میبرند ...
امام آنقدر گریه کرد که محاسنش از قطرات اشک پر شد، آنگاه فرمودند :
إن أمکننی الله من هولاء فلم أسفک دمائهم سفّک الله دم ولدی علی یدی؛[12] اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد .
این امکان هست که راویان این قبیل اخبار، به ویژه آنها که بر مذاق مذهب سنت بودهاند، مطالبی از خود بر آنها افزوده باشند؛ اما به هر روی نشان میدهد که نفوذ غلات وجهه امامان - علیهم السلام - را در جامعه اسلامی آسیب پذیر کرده و برای شمار زیادی این قبیل پرسشها مطرح شده است .
اعتقاد به مهدویت امام باقر - علیه السلام - از جمله اعتقاد برخی از غالیان بود که از سوی امام صادق - علیه السلام - مورد انکار قرار گرفت.[13] اعتقاد به نبوت برخی از امامان معصوم - علیهم السلام - در میان غلاه وجود داشت. امام صادق - علیه السلام - در برابر آن میفرمودند :
من قال: إنّا أنبیاء فعلیه لعنه الله و من شک فی ذلک فعلیه لعنه الله؛[14 ]
کسی که بگوید ما نبی هستیم، لعنت خدا بر او باد کسی که در این امر تردید کند بر او هم لعنت خدا باد .
برخی از غالیان لفظ «اله» را با «امام» یکی گرفته در تأویل آیه: «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» اظهار میکردند که مقصود ازاله زمین، همان امام است. این سخنان بود که سبب شد تا امام صادق - علیه السلام - آنها را بدتر از مجوس و یهود و نصارا و مشرکین بخواند.[15 ]
لبه تیز برخورد امام با غالیان عقایدی بود که ضمن آنها، کوشش میشد تا جنبهای از «الوهیت» به امامان نسبت داده شود. آن حضرت میفرمودند :
لعن الله من قال فینا ما لا نقوله فی أنفسنا و لعن الله من أزالنا عن العبودیه لله، الذی خلقنا و ألیه مآبنا و معادنا و بیده نواصینا؛[16] لعنت خداوند بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفتهایم، لعنت خداوند بر کسی که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرت اوست، جدا سازد .
در روایت دیگری آمده که حضرت فرمودند :
لعن الله المفوضه،[17] فأنهم صغروا عصیان الله و کفروا به و أشرکوا و ضلوا و أضلوا فرارا من إقامه الفرائض و أداء الحقوق.[18 ]
خداوند مفوضه را لعنت کند. آنها عصیان پروردگار را کوچک کردند، به خدا کافر شدند و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند، تا از اجرای احکام الهی و ادای حقوق فرار کنند.
تکفیر افراد بر اساس انکار امور بدیهی و ضروری اسلام، مورد قبول فقهای اسلام بوده است. این امر، به شرط آن که در مجرای طبیعی خود بکار گرفته شود، میتواند با بخشی از انحرافات مقابله کند. امام کوشید تا با تکفیر غلات آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگیهای آنان به طور کامل رهایی بخشد.
یکی از اقدامات تأویل گرایانه غالیان، نمادین کردن مفاهیم دینی بود، به طوری که آن مفاهیم از معانی اصلی خویش جدا شده و در حول و حوش یک معنای دیگری اصالت خویش را از دست میداد. امام صادق - علیه السلام - ضمن نامهای به ابوالخطاب که از جمله رؤسای غلاه بود، نوشتند:
بلغنی أنک تزعم أن الزنا رجل و أن الخمر رجل و أن الصلاه رجل و أن الصیام رجلٌ و أن الفواحش رجل و لیس هو کما تقول، انا اصل الحق، و فروع الحق طاعه الله، و عدونا أصل الشر و فروعهم الفواحش.[19]
شنیدهام که گفتهای زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، مردانی به این نامها هستند. این گونه نیست که تو میگویی، ما اصل حق بوده و فروع حق طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر، و فروع آنها همان فواحش و زشتیهاست.
پی نوشتها: [10] . نک: ، مجله تراثنا، شماره 12، صص 17ـ 18، مقاله «اهل البیت فی رأی صاحب الملل و النحل». [11] . مفاتیح الاسرار، برگ 26، به نقل از مجله تراثنا، شماره 12، ص 18. [12] . تاریخ جرجان، صص 322، 323. [13] . رجال کشی، ص 300. [14] . همان، ص 301. [15] . همان، ص 300. [16] . همان، ص 302. [17] . کسانی که یک مرتبه از غلات پایینترند. [18] . علل الشرائع، ج 1، صص 127؛ بحارالانوار، ج 44، ص 270. [19] . همان، ص 219.